English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (1884 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
trade off U سبک و سنگین کردن
trade-off U سبک و سنگین کردن
trade-offs U سبک و سنگین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stump U قطع کردن سنگین افتادن
stumped U قطع کردن سنگین افتادن
stumping U قطع کردن سنگین افتادن
stumps U قطع کردن سنگین افتادن
lug U سنگین حرکت کردن
lugged U سنگین حرکت کردن
lugging U سنگین حرکت کردن
lugs U سنگین حرکت کردن
lumber U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
ballast U سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
load U سنگین کردن
loads U سنگین کردن
encumber U سنگین کردن
encumbered U سنگین کردن
encumbering U سنگین کردن
encumbers U سنگین کردن
gravitate U سنگین کردن
gravitated U سنگین کردن
gravitates U سنگین کردن
gravitating U سنگین کردن
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
clog U : سنگین کردن
clogged U : سنگین کردن
clogs U : سنگین کردن
weight U سنگین کردن
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
delibration U سبک سنگین کردن
emcumber U سنگین کردن
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
incumber U سنگین کردن
kentledge U چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
larrup U سنگین حرکت کردن
low low U حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
change down U به دنده سنگین حرکت کردن
Other Matches
heavy lift U حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heft U سنگین
weighted U سنگین
heavy water U اب سنگین
exacting U سنگین
navol U اب سنگین
pressuring U سنگین
massively U سنگین
unwieldy U سنگین
onerous U سنگین
logy U سنگین
overweight U سنگین تر از حد
staid U سنگین
lumpier U سنگین
extensive U سنگین
heftier U سنگین
saturnine U سنگین
mim U سنگین
heftiest U سنگین
lumpiest U سنگین
lumpy U سنگین
hulky U سنگین
hefty U سنگین
burdensome U سنگین
stodgy U سنگین
high proof U سنگین
cloggy U سنگین
waterlogged U سنگین
heaviest U دل سنگین
weightier U سنگین
hard water U اب سنگین
loggy U سنگین
weightiest U سنگین
heavy U سنگین
heavy U دل سنگین
laden U سنگین پر
carking U سنگین
massive U سنگین
cumbersome U سنگین
heavier U دل سنگین
heavies U سنگین
heavies U دل سنگین
heavy footed U دل سنگین
heaviest U سنگین
weighty U سنگین
lumpish U سنگین
largo a U سنگین
lumberingly U سنگین
pressures U سنگین
heavier U سنگین
ponderous U سنگین
weight ton U تن سنگین
pressure U سنگین
pressured U سنگین
demure U جدی سنگین
grave U موقر سنگین
overpoise U سنگین تر بودن از
millstone U بار سنگین
tie-up U راهبندان سنگین
high interest U بهره سنگین
be off hand with someone <idiom> U سر سنگین بودن
graves U موقر سنگین
traffic congestion U راهبندان سنگین
high polymer U بسپار سنگین
gravest U موقر سنگین
millstones U بار سنگین
colored crystal U بلور سنگین
hard of hearing U سنگین گوش
gravely U بطور سنگین
burdens U سنگین بارکردن
baryon U ذره سنگین
sober U سنگین موقر
hard colors U رنگهای سنگین
fuller U سنگین کننده
overweigh U سنگین تر بودن از
heavy particle U ذره سنگین
naphtha U بنزین سنگین
deep mourning U عزاداری سنگین
slugfest U مسابقه سنگین
dulls U کند سنگین
titan crane U جرثقیل سنگین
to pound a long U سنگین رفتن
high proof spirit U عرق سنگین
heavy industry U صنایع سنگین
heavy alloy U الیاژ سنگین
heavy industries U صنایع سنگین
d. of hearing U سنگین گوش
soberly U سنگین موقر
mackinaw U کت کوتاه و سنگین
heavy metal U فلز سنگین
heavy petroleum U نفتخام سنگین
outbalance U سنگین تر بودن از
heavy oil U روغن سنگین
ham fisted U سنگین دست
ham handed U سنگین دست
ham-fisted U سنگین دست
clump U ضربه سنگین
clumping U ضربه سنگین
clumps U ضربه سنگین
heavy concrete U بتن سنگین
heavy shapes U پروفیلهای سنگین
heavy soil U خاک سنگین
behave prettily U سنگین باش
heavy handed U سنگین دست
to weigh heavy U سنگین بودن
heavy weight U سنگین وزن
heavyish U کمی سنگین
heavyish U سنبته سنگین
heavy drop U بارریزی سنگین
to sit heavy on the stomach U سنگین بودن
slams U ضربت سنگین
heavy goods U کالاهای سنگین
heavyweight U بزرگ و سنگین
heavyweight U سنگین وزن
heavyweights U بزرگ و سنگین
heavyweights U سنگین وزن
gravity abutment U گرانپایه سنگین
heavy hended U سنگین دست
slam U ضربت سنگین
sadiron U اتوی سنگین
heavy hydrogen U هیدروژن سنگین
laden U سنگین بار
centrosphere U سنگین کره
burden U سنگین بارکردن
slammed U ضربت سنگین
grand opera U اپرای سنگین
slamming U ضربت سنگین
light heavyweight U نیم سنگین
light heavy U نیم سنگین
heavy traffic U ترافیک سنگین
heavy arm U سلاح سنگین
dullest U کند سنگین
heavy armed U سنگین اسلحه
dulled U کند سنگین
heavy-handed U سنگین دست
duller U کند سنگین
preponderate U سنگین تر بودن
loggy U سنگین در فکروحرکت
high dollar value U سنگین قیمت
sledgehammer U چکش سنگین
sledgehammers U چکش سنگین
clumped U ضربه سنگین
heavy artillery U توپخانه سنگین
dull U کند سنگین
overbalanced U سنگین تر بودن از
overbalance U سنگین تر بودن از
overbalances U سنگین تر بودن از
overbalancing U سنگین تر بودن از
dense traffic U ترافیک سنگین
overburdensome U زیاد سنگین
profound sleep U خواب سنگین
dulling U کند سنگین
stodgy U سنگین وکندرو
saraband U رقص سنگین اسپانیولی
waddling U کج و سنگین راه رفتن
overlade U بار زیاد سنگین
flump U سنگین راه رفتن
outweigh U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
She is a dignified woman. U زن سنگین وموقری است
logy U سنگین درفکر وحرکت
squid U قلاب سنگین ماهیگیری
squids U قلاب سنگین ماهیگیری
heavy goods U محصول صنایع سنگین
heavy goods U ماشین الات سنگین
onerously U بطور سنگین یا شاق
dull of hearing U دارای گوش سنگین
lollop U سنگین راه رفتن
hulk U کشتی سنگین وکندرو
lightweights U آنچه سنگین نیست
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
outweighs U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
heavy plate U ورق فلزی سنگین
There is heavy traffic. U ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy. U ترافیک سنگین است.
lop sided U یکسو سنگین یک سوسبک
overtax U مالیات سنگین بستن بر
overtaxed U مالیات سنگین بستن بر
overtaxes U مالیات سنگین بستن بر
heavier than air aircraft U هواپیمای سنگین تر از هوا
outweighing U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
lightweight U آنچه سنگین نیست
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
hulks U کشتی سنگین وکندرو
heavy machinery U ماشین الات سنگین
preponderance U فزونی سنگین تری
waddles U کج و سنگین راه رفتن
waddled U کج و سنگین راه رفتن
waddle U کج و سنگین راه رفتن
high rate of interest U نرخ سنگین بهره
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
outweighed U سنگین تر بودن از مهمتربودن از
overtaxing U مالیات سنگین بستن بر
tympany U مبالغه صدای سنگین
pavan U یکجور رقص سنگین
drag U سنگین وبی روح
tax U تحمیل تقاضای سنگین
major pieces U سوارهای سنگین شطرنج
wain U ارابه سنگین و بزرگ
slugs U ضربت سنگین زدن به
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com